loading...

ᴀɴᴀʟɢᴇsɪᴀ

.I was born sick, but I love it

بازدید : 351
دوشنبه 20 مهر 1399 زمان : 0:37

خدا می‌دونه بعد از مدت‌های مدید آرامش خیالی بر من حاکم شده که نگو و نپرس. من نمی‌دونم چه مرگمه که انقدر خودمو تو دردسر می‌ندازم وقتی می‌تونم در آسایش زندگی کنم. حقیقت اینه که من همیشه تو این مواقع یاد علی و لجباز بودنش میوفتم و می‌فهمم که واقعا چقدر موفق عمل کرده تا به الان. با اینکه یه روزی هم با این لجبازیش دهن منو سرویس کرده بود ولی الان می‌فهمم که لازمه اینطوری بود بعضی وقت‌ها واسه بعضی از آدما.

+ هفته‌ی بعد قراره مهسارو ببینم و کادوی تولدشو بهش بدم :))

امیدوارم گه نخوره به برنامه‌هام و خوشش بیاد از کادوش. دلم میخواد مثل پارسال براش یه چیزی با دستام درست کنم، یا شاید مثلا یه نامه بنویسم. خیلی اذیتش کردم این مدت و واقعا دلم میخواد کاری کنم با تمام وجودش حس کنه چقدر دوسش دارم. شاید با این گواش‌هایی که تازه خریدم و شیشه‌های پوفول یه چیزی براش درست کنم. مثلا بنفش رنگ کنم شیشه رو و توش از اون گلای بنفش خاطره بذارم یا یه نامه بذارم توش. حالا به هر حال قراره تمام تلاشمو بکنم واسه خوشحال کردنش.

اندر احوالات من با یک بیمار کرونایی در منزل 3
بازدید : 368
دوشنبه 20 مهر 1399 زمان : 0:37

بهش گفتم حیله گری بعضی از دخترا واقعا حالمو بهم می‌زنه. دلم می‌خواد اون تیکه از وجودم که آب دهنش واسه دخترا سرازیره رو بکنم بندازم جلو سگ. گمونم کلی هم بهش برخورد با این که بهش گفتم تو استثنا بودی. و واقعا هم بود.
ولی خب چه میشه کرد که آدم عاقل از یه سوراخ دو بار گزیده نمی‌شه.

اندر احوالات من با یک بیمار کرونایی در منزل 3

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی