loading...

ᴀɴᴀʟɢᴇsɪᴀ

.I was born sick, but I love it

بازدید : 361
چهارشنبه 29 مهر 1399 زمان : 7:37

داشتم کتاب بعدیم رو انتخاب می‌کردم و مامانم اصرار داشت که بیا اثر مرکب رو بخون، خلاصه اش رو بنویس تو مسابقه شرکت کن برنده می‌شی.

و من هی اینطوری بودم که؛ نمیخوام اون موفقیت و ایناس. من قصه دوست دارم.

که آخرشم گفت؛ برو بابا. همون موراکامیتو بخون که قصه بگه برات.

بیانیه ستادکل نیروهای مسلح به مناسبت هفته ناجا
بازدید : 374
چهارشنبه 29 مهر 1399 زمان : 7:37

من وقتی اومدم که یکی دیگه رفته بود. تو وقتی برگشتی که یکی دیگه اومده بود. اومده بود و من ردش کردم بره، چون همه شبیه همدیگه‌ان. اون شبیه توئه و توام شبیه اونی. یادم رفته بود که بالاخره یکی پیدا میشه که همیشه باشه. یادم رفته بود فقط و فقط یه نفر هست، که قبلا هم بوده و اونم کسیه که هرگز نمی‌ذارم از نزدیک ببینیش.

اگه ترسو نبودم می‌گفتم همه‌ی حرفات دروغه. ولی ترسو‌ام. اما تو بدون که من می‌دونم همه‌ی حرفات دروغه.

بیانیه ستادکل نیروهای مسلح به مناسبت هفته ناجا
بازدید : 402
دوشنبه 27 مهر 1399 زمان : 18:37

اگه می‌تونستم برم وسط جنگل و اون دو تا سرباز رو ببینم، هرگز همراه‌شون نمی‌رفتم. تنهایی و سکون منو می‌ترسونه. دوست دارم وسط یه خیابون شلوغ تنها باشم، وسط یه مهمونی، بین بدن‌های گرم و عرق کرده‌ای که اطرافمو گرفتن. دلم میخواد جلو برم و هرگز برنگردم.
نه من هرگز زمانم رو متوقف نمی‌کردم آقای موراکامی.


#موراکامی, کافکا در کرانه
تأمّلات مارکوس أورِليوس
بازدید : 398
يکشنبه 26 مهر 1399 زمان : 0:40

کافکا در کرانه رو تموم کردم و داشتم چنتا نقد خارجی میخوندم که دیدم کاراکتر اوشیمارو به عنوان A transgendered gay man معرفی کرده. دست صنعت نشر و سانسور ایران درد نکنه. الان تازه اون جمله‌ی اوشیما در مورد همجنسگرا‌هارو متوجه شدم. کی میشه ما با خیال آسوده یه فیلم و کتاب بدون سانسور ببینیم و بخونیم؟ واقعا حیف اینهمه مترجم و دوبلور عالی که تو ایران هست.


#موراکامی
نگراني مادر از وضعيت نامشخص سهيل عربي در زندان
بازدید : 372
شنبه 25 مهر 1399 زمان : 16:39

الهی خدا نسل این چینیای آشغال خورو از زمین برداره. به کی بگم دلم واسه بیمارستان تنگ شده؟ بابا دلم واسه لباسای آبی سکسیم تنگ شده، دارم می‌میرم که یه بار دیگه رگ بگیرم و خونو تو آنژیوکت ببینم، دارم دق میکنم که یه بار دیگه پوفول بکشم تو سرنگ، دستام دلشون واسه اون ماسک بی صاحاب تنگ شده، دلم پر میکشه با لارنگوسکوپ دهن مریضو تا ناموس باز کنم کلمو فرو کنم تو حلقش. به خدا دلم تنگ شده T_____T

+ روز جهانی بیهوشیه :((((


#زومس
دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی (۷۵۴)
بازدید : 402
شنبه 25 مهر 1399 زمان : 2:37

* تو در فاصله‌ی صامت و خالی بین ترک گفتن‌ها غمگینی، سخت غمگین. مثل مهی که از دریا برخیزد، آن خلاء به قلبت راه می‌گشاید و زمان درازی آنجا می‌ماند، زمانی دراز. سرانجام قسمتی از وجودت می‌شود.


#موراکامی
خبر خوشی که فرمانده نیروی زمینی ارتش به سربازان داد
بازدید : 354
چهارشنبه 22 مهر 1399 زمان : 0:38

چرا دفتر بنفش و دفتر آبی بهترن برای نوشتن؟ شاید چون اونجا کسی ازم انتظاری نداره. کسی با چشم‌های قضاوت گرش تخیلات منو نمی‌خونه. کسی پیش خودش نمیگه؛ نکنه منظورش منم؟ کسی فکر نمی‌کنه من و معشوقم از دره پرت شدیم پایین. کسی با دیدن غلطای نگارشی و املاییم بهم نمی‌خنده. تو اون دفترا فقط منم و تخیلاتم که منتظرن بهشون غذا بدم. و من تمام تلاشمو می‌کنم که خوشمزه‌ ترین غذا‌هارو واسه‌شون بپزم. حالا نه این که قضاوت دیگران برام مهم باشه، چون بالاخره همه‌مون می‌دونیم چه آدمایی انگشتاشونو به امید شکست ما گره کردن، ولی خب دفترا آرامش بیشتری دارن و هر چیزی که بهشون بدم رو می‌پذیرن. حتی اعتقاد دارم اگه دفترا تبدیل به کتابایی بشن که تو کتابفروشی فروش برن هم کمتر قضاوت خواهند شد، چون یه جورایی مردم با کتابا با احترام بیشتری برخورد می‌کنن.

پس اولین و جدی ترین حرفارو باید به دفتر آبی زد. دفتر آبی مامان نوشته‌های من میشه.


#نیل
بهای یک لیوان شیر
بازدید : 343
سه شنبه 21 مهر 1399 زمان : 17:38

خون و خونریزی و زخم فقط تو فیلما خار داره که من اینطوری میزنم میره جلو، تو اتاق عمل خون بپاشه رو صورتم هم عیبی نداره.

خوبه والا خانم مراع چه اداهایی در میارید شما.

قبلاً چالشو انتخاب کردم🤗
بازدید : 355
سه شنبه 21 مهر 1399 زمان : 8:38

داشتم تو پی وی خانم مارچ در مورد دث‌نوت نق میزدم که دعوت شدم به چالش :)))

بفرمایید این منم؛
خیلی کم پیش میاد از معاشرت کردن و حرف زدن با آدما لذت ببرم.
رقیق‌ام و به راحتی بقیه رو می‌بخشم و همه‌ی بدی‌‌هارو فراموش می‌کنم.
از تنهایی می‌ترسم و در عین حال ازش لذت می‌برم.
به شدت خودم و افکارم رو از آدما مخفی و سانسور می‌کنم.

+ چون ید طولانی در خراب کردن چالش‌ها دارم کسی رو دعوت نمی‌کنم. اگه کسی دلش خواست بیاد برام کامنت بذاره ازش دعوت کنم :)))

مامان خانوم من ❤
بازدید : 376
دوشنبه 20 مهر 1399 زمان : 0:37

شیشه‌ی پوفولو آبی رنگ کردم و برخلاف انتظارم واقعا قشنگ شد. فقط مونده یه چیزی واسه توش درست کنم. اگه تولد مهسا هم تموم شه تا اسفند دیگه خبری نیست و بعدش جشنواره‌ی تولدا شروع میشه باز. باورم نمیشه مهسا داره بیست و سه سالش میشه. بیست و سه فاکین سال. انگار از هجده پریدیم به بیست. دیگه از امسال تولدارو باید با ذکر پیر شدی زن سر کنیم.

اندر احوالات من با یک بیمار کرونایی در منزل 3

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی