داشتم کتاب بعدیم رو انتخاب میکردم و مامانم اصرار داشت که بیا اثر مرکب رو بخون، خلاصه اش رو بنویس تو مسابقه شرکت کن برنده میشی.
و من هی اینطوری بودم که؛ نمیخوام اون موفقیت و ایناس. من قصه دوست دارم.
که آخرشم گفت؛ برو بابا. همون موراکامیتو بخون که قصه بگه برات.