میپرسی مراسم ازدواج موردعلاقهام چطوریه؟ بستگی داره.
بستگی داره به این که مقابلم تو باشی یا کسی دیگه. اگه تو باشی شاید یه چیز کلاسیک کنار دریا. البته دریا نه، میدونی که از دریا خوشم نمیاد. بیا یه شب زیر بارون با هم ازدواج کنیم. تو حلقهای که برام خریدی رو از جیبت بیرون بیار و بقیش رو بسپار به من.
بیا توی برف با هم ازدواج کنیم، زیر آسمون قرمز، توی سرما. دستکشهامو در میارم که حلقه رو دستم کنی.
واقعا فکر میکنی برام مهمه یه مراسم آنچنانی بگیرم؟ من فقط به تو احتیاج دارم، به تاریکی، به سرما و به حلقهی ازدواج.
زیر برف قسم میخورم که حتی وقتی ازت متنفرم هم همراهت باشم. قسم میخوری که منو تا ابد مثل روز اول دوست داشته باشی. چه اهمیتی داره که بقیه تنفر من نسبت به تو رو نمیفهمن؟
سرابِ من، من در حالیکه ازت متنفرم عاشقتم. و فقط تو اینو میفهمی.
بعدش میدونی قراره چیکار کنیم؟ منو میبری خونه و من بهت نشون میدم خونه یعنی چی. بهت نشون میدم چطوری یه چهاردیواری تبدیل میشه به امنترین و گرمترین مکان دنیا. بهت نشون میدم گرما یعنی چی.
بهت نشون میدم چطوری باید زندگی کنی.
بازدید : 407
شنبه 23 آبان 1399 زمان : 1:37